جدول جو
جدول جو

معنی چک ماس - جستجوی لغت در جدول جو

چک ماس
پر چانه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوعی تکمه و جاتکمه که در قدیم از ابریشم یا قیطان درست می کردند و جلو لباس بر روی سینه می دوختند، برای مثال ز بس که دست بر او به سینه دوخته ام / گمان برند که چپ راس بر قبا دارم (طاهر وحید - لغتنامه - چپ راست)، نوعی حمایل که از چپ و راست بر روی شانه بیندازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کماس
تصویر کماس
کم، اندک
نوعی کوزۀ سفالی یا چوبی دهان گشاد
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
کوزه ها بود پهن از سفال که در زیر بغل درآویزند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 200). نوعی از تنگ باشد و آن گرد و پهن و گردن کوتاه می باشد به اندام کاسه پشت و آن را ازسفال و چوب هم می سازند و بیشتر شبانان و مسافران دارند. (برهان). ظرف تنگ گردن کوتاه. (ناظم الاطباء). کوزه ای پهن و مدور کوتاه گردن که تنگ نیز گویند. (آنندراج). کماسه. کماش. (فرهنگ فارسی معین) :
گیرم که ترا اکنون سه خانه کماس است
بنویس یکی نامه که چندت همه کاس است
ابوالعباس (از لغت فرس).
، کاسۀ چوبین و کشکول گدایان را هم گفته اند. (برهان). کاسۀ چوبین گدایان و شبانان. (ناظم الاطباء). کاسۀ چوبین. کشکول گدائی. (فرهنگ فارسی معین). بعضی به معنی کاسۀ پهن چوبین و سفالین که در بغل گیرند و کچکول گویند، دانسته اند. (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
از قرای ابهررود زنجان قدیم النسق و ملکی نواب والا رکن الدوله محمدتقی میرزا و از دودانگه مشهور بسره بند است. چهل خانوار سکنه دارد و محصولش غلۀ دیمی و آبی است که از روداب قریۀ دولت آباد مشروب میشود. باغ ندارد. مراتعش پرآب و علف و در وسط کوه واقع است. هوایش بسیار سرد است و ایل شاهسون و اینانلو در آنجا ییلاق مینمایند. (مرآت البلدان ج 4 ص 274). دهی است جزو دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان. در 27 هزارگزی جنوب ابهر واقع است. کوهستانی و سردسیر است. 621 تن سکنه دارد. از چشمه و رود خانه قاسم آباد مشروب میشود. محصولش غلات و لبنیات و عسل است. شغل عمده اهالی زراعت و گله داری است. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
چپ راست. چپ و راست. قسمی از تکمه های ابریشم که درایران اکثر به ’چپکن’ و در هندوستان سپاهیان و جوانان به قباهای بخیه دوز دوزند. (آنندراج) :
ز تیر غمزه چاک سینه ام چپراسها دارد
از آن برگشته مژگان چپ اندازی که میدانی.
اشرف (از آنندراج).
ز بسکه دست بر او به سینه دوخته ام
گمان برند که چپراس بر قبا دارم.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
، مأخوذ از هندی، علامت و نشانه. (ناظم الاطباء). رجوع به چپ راست و چپ و راست شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
به معنی کم و اندک آمده است که عربان قلیل خوانند. (برهان). کم و کاس. (آنندراج). کم و کاس و اندک و قلیل. (ناظم الاطباء). کم. اندک. قلیل. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کماسی شود
لغت نامه دهخدا
نام یکی از حکما که در صنعت کیمیا (زرسازی) بحث کرده و به عمل اکسیر تام رسیده است، (از الفهرست ابن الندیم، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ویسیان که در بخش ویسیان شهرستان خرم آباد واقع است و 300 تن سکنه دارد، ساکنین آن از عشایر جودکی هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کماس
تصویر کماس
((کَ یا کُ))
کوزه سفالی دهان گشاد، کشکول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کماس
تصویر کماس
((کَ))
کم، اندک، قلیل
فرهنگ فارسی معین
نوعی پیچک از نوع گل شیپوری، پیچک صحرایی
فرهنگ گویش مازندرانی
آب چکیده از ماست یا پنیر
فرهنگ گویش مازندرانی
تورم ماهیچه ای، گرفتگی ماهیچه ای پا
فرهنگ گویش مازندرانی
گوه ی چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
پارچه ای که برای برداشتن ظروف داغ به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفندی که چوپان اصلی همراه آن نبوده و نزد چوپان دیگری نگهداری
فرهنگ گویش مازندرانی
در در مقام توهین ناسزا به زنان لاغر اندام به کار می رود، ظرف چوبی تنباکو
فرهنگ گویش مازندرانی
انکار کردن و زیربار مسئولیت نرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
چهار دست و پا راه رفتن کودکان آغاز حرکت و راه رفتن کودکان
فرهنگ گویش مازندرانی
میان دوپا
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفندی امانی که صاحبش نزد چوپانی به امانت گذارد، تعداد
فرهنگ گویش مازندرانی
جامی از مس که بر روی آن آیات قرآنی حک شده و در اولین استحمام
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین آلوده به گل و لجن، زمین گل آلود و چسبناک که راه رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرچانه، الکی خوش
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ی کوه، چکاد
فرهنگ گویش مازندرانی